فراتر از عشق

آواز خاموشم را بشنوید

فراتر از عشق

آواز خاموشم را بشنوید

هنوز پرواز هست

یکی را دوست میدارم.

یکی را دوست میدارم که نمیدانم اجازه‌ی گرفتن دستان پرمهرش را در دستانم روزی خواهم داشت به مهر، یا ...

نمیدانم همراهی دلش با دل‌ام را می‌بینم، یا ...

اما، من این را میدانم، خوب هم میدانم که،

چون به‌هم رسیدیم، نه با نگاهی که با نگاهی و احساسی، ژرفنای حضورمان به تکاپوی شیرینی افتاد.

لحظه‌ای طوفانی در پیش بود.

لحظه‌ای که نه شروع‌اش با من و ما بود و نه پایان‌اش را من و ما توان داریم که رقم بزنیم.

اقیانوس این طوفان دل بود و باد موافقش عشق.

رعد این طوفان زمزمه‌ی عاشقانه بود، برخاسته از دل و باران‌اش سیلاب اشک بود، حکایتی از سوز دل.

لحظه‌ی یکی شدن دل‌ها باشکوه است.

اما آن هنگام که یکی شدن را ترسی باشد، یکی شدن دشوار است.

آنروز که دلباخته و عاشق نازنینی شدی که جرأت و امکان ابراز عشق به سراپای وجود پرمهرش را نداشتی، میرسی به دشوارترین روزهای زندگی.

روزهایی که باور بن‌بست تو را باز میدارد از ورود به عاشقانه‌ای که برای ورود به کوچه‌اش بی‌تابی و شیدا شده‌ای.

دوستش داری، باورش داری، زندگی‌ات شده، فکر و ذکرت شده.

ولی من کجا و نازنین دوست داشتنی رویاهایم کجا؟

من به چه کار آمدم به این وادی؟

ولی خدای من، من که آمدنم دست خودم نبود.

عشق فرمان داده بود.

خدای من، عاشقم و تلاش‌ام این است که عاشق بمانم.

اما خدایا چه کنم با این عاشقی؟ چه کنم با دل؟

آخر چرا باید پایان راه دیوار باشد و حسرت؟

یعنی این دوست داشتن، فرجامش نافرجامی‌ست؟

خدایا، یعنی من ناخوانده مهمان ضیافت عاشقانه‌ها شده‌ام؟

خدایا، اگر اینگونه است، چرا گذاشتی به این ضیافت کشانده شوم؟

این نازنین مهربان چه عطری داشت کنارش، که به این سویم کشاند؟

به سودای کدام مروارید به دل این صدف آمدم؟

آمدم که ببینم که مروارید، گردن‌آویز ...

آمدم که ببینم که سکه‌ی من را در این دیار رونقی ...

آن‌وقت که باید ورشکستگی به تقصیرم را جشن بگیرم!

اما خدای من! تو که میدانی من تقصیری نداشتم.

عشق و تقصیر!!

در باورم نیست که عاشقی به تقصیر باشد.

عاشقی به تقدیر است.

تقدیر من را به دوست داشتن کشاند و برد و برد و برد.

برد تا به رخ‌ام بکشد که حک شده به نام‌ام تنهایی و دوری.

که حک شده به نام‌ام زندان کردن دوست داشتن در دل.

که حک شده به نام‌ام دم نزدن از عشق.

که حک شده به نام‌ام حسرت و سوز و ساز.

چرا تقدیر مرا به تلاشهای بیهوده میکشاند، خدایا؟!

من نمی‌توانم دوستش نداشته باشم.

من دوستش دارم، هرکه میخواهد بگوید، هرچه میخواهد.

با فریاد و به تکرار میگویم که دوستش دارم.

نشانه‌های عاشقی را می‌شناسم.

این نشانه‌ها را در چشمان عاشقش دیدم و می‌بینم.

دوستش دارم.

اما میترسم که اسیر بن‌بست باشم.

می‌ترسم درست دو قدم مانده به وصل، انتهای کوچه‌ی عاشقانه، برسم به دیوار کوچه‌ی بن‌بست.

آن زمان من بمانم و کابوس بسته بودن راهها و دریچه‌ها،

من بمانم و فرمان بستن چشمها و خاموش کردن صداها.

اما خدای من، نه!

به بن‌بست انتهای کوچه هم که برسم،

هنوز یک راه هست.

هنوز پرواز هست.

هنوز پرواز یگانه راه رهایی از بن‌بست است.

پرواز را دریابم، حتی اگر امروز در قفس‌ام.

باور پرواز را بارور کنم در دل، حتی شده در خیال‌ام.

خدایا! اگر تو بخواهی، تقدیر هم میتواند با من همراه باشد،

شده یک‌بار!

خدایا!

پروازم را بال ده!

قفس‌ام را در بازکن!

هم‌پروازی را که دوست دارم، به باور پرواز برسان.

نازنین مهربان!

هنوز پرواز هست.

----------------------------------------------------------------------------------------------

پ.ن: طولانی شد این پست ببخشید دوستان. درد دل‌ها و حرفهای چند ماه اخیرم بود که بالاخره بخشیش رو نوشتم. دیگه اینکه برام دعا کنید. در شروع راهی هستم که پایانش رو نمیدونم چی میشه ولی تلاش میکنم بد نباشه. دیگه اینکه در روزهای آینده احتمالا میرم به جایی دیگه و با اسم و رسم شفاف. میخوام فاش باشم و فاش بگم.

نظرات 20 + ارسال نظر
گندم سبز شنبه 28 اردیبهشت 1387 ساعت 01:58

سلام سلام
پس
تقدیر عشق پرواز است
و آموخت به تو ،آرزوی پریدن را
بدان که
هنوز پرواز هست


همچنان منتظر فاشگویی می مانیم!!!
پارسی و پیروز باشی

بهاره یکشنبه 29 اردیبهشت 1387 ساعت 14:38 http://stare87.persianblog.ir

خنجر برام بیارین من از تبار دردم
عمریه بی طلوعم مثل غروبی سرم
فردا اگر ز راه نمی آمد من تا ابد کنار تو می ماندم
ازم پرسید:
"" به خاطر کی زنده ای؟؟؟ ""
با تمام وجود داد بزنم با اینکه دلم می خواست
به خاطر تو...
بهش گفتم:
"" به خاطر هیچ کی!!! ""
دوباره ازم پرسید:
"" پس به خاطر چی زنده ای؟؟؟ ""
با اینکه دلم فریاد میزد به خاطر تو...
با یه بغض غمگین گفتم :
"" به خاطر هیچ چی ""
ازش پرسیدم : تو به خاطر چی زنده ای؟؟؟
در حالیکه اشک تو چشماش جمع شده بود...
گفت:
به خاطر کسی که
"" به خاطر هیچ زنده است ""

سلام دوست گلم
با آپی پر محتوا درخدمتم باکوله باری از دل شکستگی برایت نوشته ام
پس بیا وبا نظراتت خوشحالم کن.
باتشکر بهاره
بای تا های

مرمر یکشنبه 29 اردیبهشت 1387 ساعت 15:15 http://www.marmosh.blogfa.com

سلام پویان عزیز درد دل زیبات رو خوندم نظرات با جزیات بمونه برای فرصت بهتر فقط بدون خیی لذت بردم و .................خیلی با احساس نشوتی من که میدونم تو چه احساسا نابی داری.موفق باشی و عاشق

آه شب سه‌شنبه 31 اردیبهشت 1387 ساعت 23:21 http://ahe_shab.persianblog.ir/

سلام
بسیار زیبا

مهم نیست که شیر هستید یا غزال
بهتر است با طلوع خورشید دویدن را آغاز کنید

afshin چهارشنبه 1 خرداد 1387 ساعت 02:02 http://rooidad.blogfa.com

[گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل][گل]

3 خرداد .....

روز اعتراض همگانی برای خلیج فارس .....

خلیج فارس، نامی واقعی و قانونی است و هر نوع تغییری در آن از سوی هر فرد یا

سازمان و کشوری جرمی بین المللی به حساب می آید

دیدار ما 3 خرداد در خیابان پهلوی (ولی عصر تازی) چهارراه ظفر

سفارت تازی امارات متحده عربی سا عت 17 .....



خواهرو برادر من ای هموطن تمدن ایرانی ها هست در خطر

همه ما سربازهای زیر پرچممیم نمیزاریم از ما بگه هر اجنبی .....

[گل] ,,, خلیج فارس خلیج همیشه ایرانی است ,,, پاینده ایران ... [گل]

سید مهدی سلطانی چهارشنبه 1 خرداد 1387 ساعت 09:56 http://vojod.blogfa

سلام پویان عزیز
صبحت به خیر

با ۵ روز تاخیر اومدم خدمت تو و نوشته ارزشمندت !!
عذرم را بپذیر

تو هم که با تازگی ...

امیدوارم خودت تازه تازه باشی

البته می بینم که خیلی تازه ای !!

مگر می شود ٬ پنجره ای که رو به آفتاب عشق است بر چهره انسان گشوده شود و انسان تازه نباشد ؟؟!!
مگر می شود ٬ رودی از خانه دوست جاری و ساری به سمت خانه تو بیاید و تو دست و رو ٬ با آب زلال بشویی و خسته و گرفته باشی !!؟؟
مگر می شود نسیمی از جانب نفس یار به سوی انسانی بوزد و با موهای همه وجود آن انسان عشقبازی کند و آن انسان در رقص و پایکوبی نباشد ؟؟!!

مگر می شود ...

این بهره مندی از آفتاب زلال عشق ٬ در هر سطحی که هست ٬ گوارای وجودت ٬

امیدوارم به قله های این کوه بی نظیر بوسه بزنی و وجودت را با دم مسیحاییش صیقل بدهی و ...

امیدوارم ...

به قول حضرت مولانا :

پس بدانی چونکه رستی از بدن
گوش و بینی ٬ چشم می داند شدن
راست گفته است آن شه شیرین زبان
چشم گردد مو به موی عارفان

و چه گوهری بالاتر از عشق برای :
رستن از بدن و سراپا چشم شدن و عارف گشتن ؟؟؟

به خودم می گویم : سعی کنیم قابل گرمای این آفتاب باشیم و ...
......................................

راستی خوشحالم که می خواهی از پس پرده بیرون بیایی ٬
این یعنی گوهر عشق تو را صیقل داده ٬ مبارک باشه ٬ خیلی مبارک ٬ در مقابل یار ایستادن و شفاف ٬ اظهار دوستی کردن مبارکت باشه و ...

تازه باشیم

سید مهدی سلطانی

سید مهدی سلطانی جمعه 3 خرداد 1387 ساعت 17:50 http://vojod.blogfa

سلام پویان عزیز
عصر جمعت به خیر
خوبی ؟!
تازه ای ؟!
7 روزه تازه نشدی ؟؟!!!!
امیدوارم خوب و تازه باشی .
در تازگی هم که نیستی !!!؟؟؟؟
امان از این دل تنگ شما جوانان !!!؟؟؟
من پیر مرد را از حال خودت بی خبر مگذار .
سید مهدی سلطانی [گل]

لیلا دوشنبه 6 خرداد 1387 ساعت 23:08 http://lg13.persianblog.ir

سلام
خوبید؟
مثل اینکه هم شما کم پیدا شدین
هم ما!
;-)
حال و احوال خوبه؟
ولی مثل اینکه زیاد خوب نیست!
ایشاالله که به زودی به مراد دل برسید
به شادی و واسه همیشه!
شمام واسه من دعا کنید!

گاندی می‌گوید پنج‌شنبه 9 خرداد 1387 ساعت 19:09 http://gandimigooyad.blogfa.com

سلام
امیدوارم خدا چنین اجازه‌ای بهت بده که بتونی به چیزی که می‌خوای برسی...

گاندی می‌گوید: اتهام ترویج گاندی ایسم به استاد رام الله ....

گندم سبز جمعه 10 خرداد 1387 ساعت 00:25

سلام سلام

کاش همیشه منتظر اتفاقی باشیم
که ازش نهایت لذت رو ببریم
و برای تحققش تلاش کنیم!

به روزم...
پیروز باشی

مرمر یکشنبه 12 خرداد 1387 ساعت 11:47 http://www.marmosh.blogfa.com

یه روزایی وبلاگم هی خواننده ای هم اگه نداشت اسم یه نفر اول بود..تو پر نظر ترین پستهام هم نفر اول تا سوم یه نفر بود.اونموع عادت داشتم رسا باشه بعد عادت کردم پوبان باشه..اما الان مدتهاست فراموشم کرده.................

afshin یکشنبه 12 خرداد 1387 ساعت 22:43 http://rooidad.blogfa.com

[گل] [گل] [گل] [گل] [گل] [گل] [گل]

با درود ....

همان گونه که میدانید ..

تیم ملی ایران روز دوشنبه سیزده خرداد با تیم ملی

امارات عرب در تهران بازی دارد ..

از همه عاشقان ایران و وطن دوستان تقاضا داریم در استادیوم حاظر شده

تا همه با این شعار خلیج فارس همیشه ,, ایران برنده میشه

به امارات عربی و خبر نگاران عرب و چند تلویزیون عربی که برای ارسال و

پخش مسابقه آمده اند , بگویم ما هستیم , ایران هست ..

و پس از مسابقه دیدار ما در میدان آزادی

[گل] دیدار در استادیوم و میدان آزادی پس از بازی ..

پیام را به دیگر دوستان برسانید .... [گل] [گل] [گل] پاینده ایران ..

بهاره چهارشنبه 15 خرداد 1387 ساعت 08:30 http://stare87.persianblog.ir

خیال نکن که بی خیال از تو و روزگارتم به فکرتم به یادتم زنده به انتظارتم اینجوری که فکر میکنم حس میکنم کنارتم...
سلام دوست گلم
آپم ومنتظر حضورگرمت
منتظرم نذاری ها
قربانت بای تاهای
[گل][بدرود]

مرمر جمعه 17 خرداد 1387 ساعت 01:47 http://marmosh.blogfa.com

معلوم هست کجایی؟

سید مهدی سلطانی یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 18:08 http://vojod.blogfa

سلام پویان !!!! عزیز
22 روز گذشت !!!؟؟؟
امیدوارم خودت تازه باشی .

شما همیشه به تازگی اظهار لطف می کنی !!!! و می گویی از نوشته هایش بهره می بری
این نهایت لطف و محبت توست ٬
اما نمی دانم که چرا هیچگاه بدون دعوت به انجا نمی آیی !!!!؟؟؟؟؟؟

راستی قرار بود که خودت هم از پشت ابر بیرون بیایی ؟؟؟!!!!

چه بگویم ؟؟؟؟
مهم سلامتی و تازگی توست .

امیدوارم تازه باشی

سید مهدی سلطانی

مرمر یکشنبه 19 خرداد 1387 ساعت 22:57

پویان دیگه نمیدونم چی بگم..دلم تنگ شده واسه نوشته هات و حضور دائمت...حیف

[ بدون نام ] سه‌شنبه 21 خرداد 1387 ساعت 10:27 http://www.goldanegeryeha.blogsky.com/

ممنون که اومدی

آتوسا جمعه 24 خرداد 1387 ساعت 12:21 http://great-ahoura.persianblog.ir

سلام پویان عزیز
نوشته فوق العاده زیبایی بود ... و اینکه نشانه های عاشقی را دنبال کن و آنها را از دست نده

آتوسا جمعه 24 خرداد 1387 ساعت 12:22 http://great-ahoura.persianblog.ir

بخواب هلیا ؛ دیر است . دود دیدگانت را آزار می دهد . دیگر نگاه هیچ کس بخار پنجره ات را پاک نخواهد کرد ... شب از من خالی ست هلیا ... شب از من و تصویر پروانه ها خالی ست ... ( بار دیگر مردی که دوست می داشتم ! )

مرمر شنبه 25 خرداد 1387 ساعت 18:16 http://marmosh.blogfa.com

خیلی تنبل شدی..خیلی خیلی (با عصبانیت بخون)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد